جدول جو
جدول جو

معنی چو سنخ - جستجوی لغت در جدول جو

چو سنخ
صندوق بزرگ چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سُ)
بقم. (ناظم الاطباء). چوبی است سرخ که چیزها بدان سرخ کنند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
دهی است از دهستان تل بزان بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز که در 19 هزارگزی جنوب خاوری مسجد سلیمان سر راه شوسۀ شرکت نفت واقع است. کوهستانی و گرمسیر است. 200 تن سکنه دارد. از لولۀ شرکت نفت و رود کارون مشروب میشود. از محصولاتش غلات و لبنیات است. اهالی بیشتر کارگر شرکت نفت اند و زراعت و گله داری میکنند. راهش اتومبیل رو است و چاه نفت دارد. ساکنینش از طایفۀ هفت لنگ بختیاری اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ سُ)
دهی از بخش آبدانان شهرستان ایلام که در 26 هزارگزی باختر آبدانان کنار راه مالرو دهلران به نصریان واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 123 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه سیمینه. محصولش غلات، پشم و روغن. شغل اهالی زراعت و گله داری است. ضمناً سۀ مزرعۀ چم سرخ، دره کچ و سه کلال نیز جزء این ده محسوب میشوند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: قشلاقی است در هفت فرسخ و نیمی مغرب نهاوند که جای زراعت ندارد، لیکن بسبب بودن وحوش و طیور و قوچ و میش درآنجا، شکارگاه مناسبی است. (از مرآت البلدان ج 4 ص 261)
لغت نامه دهخدا
(هََ سِ)
هم جنس. هم نوع. هم صنف. (یادداشت مؤلف). رجوع به سنخ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چوب سنگ
تصویر چوب سنگ
آبنوس
فرهنگ واژه فارسی سره
چانه دراز، چانه ی لاغر و کشیده
فرهنگ گویش مازندرانی
محلی از جنگل که عمل جمع آوری چوب در آن جا انجام شود، کار.، سمباده ی فلزی برای صاف کردن چوب، سوهان
فرهنگ گویش مازندرانی
میخ چوبی جهت قفل و بست چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
سنگی که با آن اشیای آهنی برنده را تیز کنند، سنگ چاقو تیزکنی
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در روستایرق چشمهی کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
شکلی از شاخ گاو که صاف و بدون خمیدگی است
فرهنگ گویش مازندرانی
چو+زنی، تکه ای سازی مربوط به سرنا است که توسط گودارها از
فرهنگ گویش مازندرانی
صندوق بزرگ چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
صندوق چوبی بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
پا دراز و لاغر، پای چوبی، آوست، نام پرنده ای مهاجر
فرهنگ گویش مازندرانی
سنگی که در نخ ریسی به کار رود، تخته سنگی که روی آن دانه هایی
فرهنگ گویش مازندرانی
سیخ چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که در استفاده و کاربرد چوب در دعوا ماهر باشد، مزدوری
فرهنگ گویش مازندرانی
مکیدن
دیکشنری اردو به فارسی